سلام
آمده ام تا که امتثال امر مولا کنم
آشوب ذهنی ام می آزاردم
هوای خانه که نه
در پی خلئی پنهانم
یا که جزیره ای خضرا مرا آرزوست
سکوتی در کما
ویا مرگی در وهم
تلاش مردم چشمم بی پاسخیست
چه بگویم
از حال که بگویم
که دردم بی دردیست...
دوست خوبم:
از مجذوب تبریزی این نصیحت و بشنو عزیزم :
مرد را دردی اگر باشد خوش است !!
( حالا چون شمایید ؛ زن را دردی اگر باشد خوش است )
حیفم اومد نصیحت تبریزی را کامل منتقل نکنم :
یک شب آتش در نیستانی فتاد سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
شعله تا مشغول کار خویش شد هر نی ای شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست مر تورا زین سوختن مطلوب چیست
گفت آتش بی سبب نفروختم دعوی بی معنیت را سوختم
زان که می گفتی نی ام با صد نمود همچنان در بند خود بودی که بود
با چنین دعوی چرا ای کم عیار برگ خود می ساختی هر نو بهار
مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش آتش است
اینم یه کاریه
ازشما جناب سبزه هر انتظاری میره
پیشنهادمیکنم برای رعایت حق مولف و مصنف و چاپخانه و صاحب امتیازو .................................................
یک پاورقی اضافه فرمایید .
راستی من بودم .