توقف نمیکنم
چرا که
سکون برابر است با فساد
بجای اینهمه تردید
انکارم کن
چرا که در پس دروازه ی انکار
باور خسبیده است.
شاید
با این کار به یاد آوری
که از روی کدام پله
عبور کرده ای.
ذهنم مسموم
به تردید های تو
شده اند.
مرغ عشق دیگر نمی خواند.
یا انکار کن تا که اوج گیرم.
یا باور تا فرود آیم
تردید ها
همان کفهای باطل اند
که روی
امواج باور
exist سمفونی
می نوازند.