سلام
آمده ام تا که امتثال امر مولا کنم

ادامه مطلب ...

قرارم

سکینه دکمه ی لباسش را بر تنش میدوزد 

سودا نفرین میکند 

کلسون شماره میگیرد 

سجاد فریاد میزند 

زهرا نگین می خواهد    

ومن بی قرارم

ق د ر ت

چه شد؟ 

وچگونه  

هچو منی بر من سلطه پیدا کرد؟

امشب

امشب به گمانم بادستهای  

کسی دیگر  

(دیگرتر از خودم) 

مشتاق وبی قرار  

خود را گدایی کردم. 

وشرمنده از...

از نگاهم  

خود را  

در جیب شلوارم  

پنهان کردم. 

خدا دوستت دارم

سلام علیکم 

 

من دو روزه که اومدم ولی نوشتنم    

 

نیومده هنوز!

خود من با من

استاد اخلاق می گوید: 

همه اعمال در این عالم منشاءاثر هستند. 

اگر پرنده ای از شاخه ای می پرد  

برگی آن سوی عالم به زمین می افتد. 

و خود من با من درستیز است. 

که جامعه ی امروز افغانستان 

انعکاس کدام عمل در آن سوی عالم است؟

صدای قلبم

حالا صدای قلبم را میشنوم 

وفکر میکنم: 

مادرم مرا عاشق کرد 

عاشق زندگی٬ 

فکر 

وسازندگی 

...به آینده می اندیشم.

غرورت را بشکن

صبح که آمدم پایین  

با قیمانده ی حفیظی روی میز اتو بود. 

حجم بزرگی از کاغذ پاره ها 

با خود گفتم: 

وای فضای آشپز خانه مان را  

عقل 

و کنکاشهای ذهنی گرفته است. 

اما 

زهرا که آمد می گفت: 

آشپز خانه پر است و خسته و خواب آلود 

پر از واژه هایی از جنس نصیحت. 

(غرورت را بشکن) 

ازدواج کن. 

چرا که خیلی زود دیر می شود. 

خسته ازگستره ی مشکلات 

و خواب آلود از یک  

تلاش نا موفق دیگر.

فضیلت هنوز نیومده 

ولی ما وزگشتم 

چیزایی دیدوم  

اوه٬ خدا نصیب گورگ بیابو نکنه

۷/۱/۱۳۸۹

روی واقعییتهاسرمایه گذاری کنیم 

تا بتوانیم 

حقایق را شکار نماییم.

۶/۱/۱۳۸۹

آه وطن  

ز نا آبادیت سوختم. 

خاک 

وخاک 

ودوباره خاک 

قصر بادکنکی پنچر شد 

ودیگر 

کودکان 

نمی خندند.

۳/۱/۱۳۸۹

کنارپنجره ای  

که با آن قدکشیدم 

من امروز ایستادم. 

چه زود گذشته بودند 

روزهای کودکیم 

جوانیم  

وخاطراتم

۱/۱/۱۳۸۹(نوروز)

وطنم آباد نیست  

ای خدا  

خانه ام ویران است.